من و یه فندق تنها

یادداشت های من و فندق

من و یه فندق تنها

یادداشت های من و فندق

یه حس غریبی گرفتم.حس یه آدم سالخورده که تو یه بعد از ظهر غمگین روز جمعه نشسته و به دوران جوونی و دیوونه بازیاش فکر میکنه و آه میکشه.انگاری که 20 سال پیش(و نه پارسال همین موقع)دیوونه ی  دابل اس بودم و کلیپاشونو نگاه میکردم.خیلی وقت بود که ازشون خبر نداشتم و به آهنگای قدیمی اکتفا میکردم.ولی امروز که عکس کیو رو در حالی که کچل بود و برای سربازی آماده میشد و بچه ها سر به سرش میذاشتنو دیدم واقعا دلم براشون تنگ شد و آرزو کردم کاش یه همچین دوستای با حالی داشتم.به خدا دارم کم کم خل میشم.شایدم از عوارض روزس.خدا میدونه

نظرات 3 + ارسال نظر
Nima چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:01 ب.ظ http://Darkknight.blogsky.com

shayad

Nima چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:32 ب.ظ

manzuram khol shodanetune

مرسی دیگههههههههه
به هم میرسیم

Nima چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد