من و یه فندق تنها

یادداشت های من و فندق

من و یه فندق تنها

یادداشت های من و فندق

کچلی هم عالمی داره هاااا.سحر که حمید دیددم خندید و گفت که شبیه هایده شدم.نمیدونم چه شباهتی بین موهای من و اون بود اما هیچی نگفتم دلش نشکنه.یه ذره غذا خورد خواست بره بالا کلید نبود.دنبال کلید میگشت.محیا بهش گفت :چرا مثل ترکا (واقعا پوزش میطلبم.قوه ی تشخیص محیا در سحر دچار مشکل میشه) راه میری؟(حمید اون موقع کج و معوج راه میرفت)حمید با حالت تهدید گفت:بگم؟مامانه بهش گفت:نه جون خودت حالمون بد میشه. ولی حمید به خواسته ی مامان که از ته قلبش بود دقت نکرد و گفت:اگه تو هم تو 6 ساعت 20 بار رفته باشی دستشویی حالت بهتر از من نمیشد و به ما رحم کرد و جزیاتو نگفت.اسهال گرفته بود.
صبح سعیده دادو فریاد راه انداخته بود که:ااااا مری موهات کوووو؟خوبه اول از همه به این کولی نشون دادم که موهامو کوتاه کردم. همینطوری که داشت مسخره بازی در میوورد پهن شد رو تخت و بغلم خوابید
چند دقیقه بعدش لیلا خانوم درو وا کرد که تو اتاقمو تمیز کنه.منو که دید همچین جا خورد که اگه موقعیت دیگه ای بود از خنده میمردم.بیچارهاحتمالا فک کرده بود این پسره کیه که بغل سعیدس؟بعد که منو شناخت ابراز کرد که خیلی ناز شدم
دیشب بعد سالها خواب خنک داشتم.خیلی خوب بود.جاتون خالی
پ.ن از دیشب دارم آهنگ سریال خط قرمزو گوش میدم...عالمی بود واسه خودش

دارنم...

اااااا چه جالب من نمیدونستم کیم جون(وو بین پسران برتر از گل) تو گروه تی مکسه!!!دمش گرم.فندق داره میگه این دست پرورده ی خودمه.امروز رفتم کتابخانه.میخواستم یه کتاب بگیرم ببینم  رو این تبلت کوفتی چجوری باید فارسی ساز نصب کنم...نمیخوام بدمش بیرون برام درست کنن.ولی چشم باز کردم دیدم تو بخش رمان نوجوان واسادم.آخی یه زمانی این تیکرو مثل کف دستم میشناختم.صبح تا شب شب تا صبح اونجا پلاس بودم...دیگه برای اینجور کارا پیر شدم.البته هنوزم تو رده ی نوجوونا حساب میشم ولی وقتی من سوم دبستان بودم همرو خونده بودم و دیگه برام جذابیت چندانی نداره...خلااااااصههههه داشتم همینطوری کتابا رو میدیدم و حسرت میخوردم که یهو یه کتاب دیدم...سرنوشت لارتن کرپسلی...آره همونی که دارن شانو خون اشام کرد...انگاری که منم همراش خون آشام شده بودم.همراه باهاش میخندیدم و اشک میریختم.یه زمانی عاشق استیک خام شده بودم....شوخی کردم بابا.خلاصه اینکه کتابرو دیدم و داغم دوباره زنده شد.اون موقع فندق نبود و دارن آقای خونم بود