من و یه فندق تنها

یادداشت های من و فندق

من و یه فندق تنها

یادداشت های من و فندق

منو یه فندق جدید

سلام....من بعد قرنی اوومدم اینجا رو سر و سامون بدم.فندق ذلیل شده گم و گور شده و من عاشق یه بدبخت دیگه شدم....اسمش پریساس.نه نه،فکر بد نکنید.دوستمه ولی خیلی دوسش دارم

دوستای نزدیکم از دستم روانی شدن،از بس که گفتم پریسا.نمیدونم از چیش خوشم اومده؟شاید واسه ی اینه که پارسال تا سر حد مرگ ازش بیزار بودم.

یه دخترمعمولیه....البته نه خیلی معمولی! قدش یک متر و هشتاده و بسکتبالیسته.خلاصه اینکه بدبخت شدم.منم تا اینو میبینم زبون درازم از جاش کنده میشه و لالمونی میگیرم و دستام میلرزه.منم از این حسا خیلی بدم میاد ولی نمدونم چیکارش کنم. حالا داستان اصلی از دیشب شروع میشه که:

حالا من مونده بودم سر دوراهی که آی

دیشب فیسبوکم باز بود و یه کره خری رفت تو فیسبوکم و از شانس عزیز من،به پریسا پیام زده که:پریسا جوووووون من عاااااااشقتم.

اون بنده خدا هم جواب داده مرسی عزیزم.منم همینطور!

حالا من مونده بودم سر دوراهی که آیـــــــــــآ بهش بگم؟یا نه؟آخر حس آدم وارم بهم غلبه کرد.من هیچوقت نمیتونم ان رذالتو تحمل کنم که به کسی مستقیم بگم دوسش دارم.گرچه در واقعیت خیلی دوسش دارم،ولی هیچوقت بهش اینجوری نمیگم که دوسش دارم.

به خاطر همینم امروز قرار بود تنها گیرش بیارم و بهش بگم.نیکو(دوستم) هم رواااانیه.انگاری که میخوام برم خواستگاری(!) نزدیک چهل دقیقه داشت به سر و وضع من میرسید.

این ناظمای عزیز ما هفت لایه لباس میپوشن و میان سر کلاسا میگن هوا بهاریه بدویید بریم ورزش!به خدا مردم کم دارن.هیچی دیگه امروزم مارو کشوندن تو حیاط.داشتیم میرفتیم بالا،من واسادم پریسا و دوستاش برن بالا بعد من برم.اومدم که برم بالا،نمیدونم از کجا مثل جن بغل من ظاهر شدن.منم تا طبقه ی چهارم با پریسا بودم.طبقه ی چهارم دوستاش رفتن جایی و پریسا تنها موند...دیدم خیلی بد داره نگاه میکنه.منم خجالت کشیدم.گفتم پریسا....من یه عذرخواهی بهت بدهکارم....اونی که دیشب پی ام داد،من نبودم....یه کس دیگه بود.

نمیدونم...فک کنم خیلی ناراحت شد.چون یه لبخندی رو لبش بود که ماسید.شایدم اشتباه میکنم.به نظرتون کار بدی کردم بهش گفتم؟عذاب وجدان دارم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد