کچلی هم عالمی داره هاااا.سحر که حمید دیددم خندید و گفت که شبیه هایده شدم.نمیدونم چه شباهتی بین موهای من و اون بود اما هیچی نگفتم دلش نشکنه.یه ذره غذا خورد خواست بره بالا کلید نبود.دنبال کلید میگشت.محیا بهش گفت :چرا مثل ترکا (واقعا پوزش میطلبم.قوه ی تشخیص محیا در سحر دچار مشکل میشه) راه میری؟(حمید اون موقع کج و معوج راه میرفت)حمید با حالت تهدید گفت:بگم؟مامانه بهش گفت:نه جون خودت حالمون بد میشه. ولی حمید به خواسته ی مامان که از ته قلبش بود دقت نکرد و گفت:اگه تو هم تو 6 ساعت 20 بار رفته باشی دستشویی حالت بهتر از من نمیشد و به ما رحم کرد و جزیاتو نگفت.اسهال گرفته بود.
صبح سعیده دادو فریاد راه انداخته بود که:ااااا مری موهات کوووو؟خوبه اول از همه به این کولی نشون دادم که موهامو کوتاه کردم. همینطوری که داشت مسخره بازی در میوورد پهن شد رو تخت و بغلم خوابید
چند دقیقه بعدش لیلا خانوم درو وا کرد که تو اتاقمو تمیز کنه.منو که دید همچین جا خورد که اگه موقعیت دیگه ای بود از خنده میمردم.بیچارهاحتمالا فک کرده بود این پسره کیه که بغل سعیدس؟بعد که منو شناخت ابراز کرد که خیلی ناز شدم
دیشب بعد سالها خواب خنک داشتم.خیلی خوب بود.جاتون خالی
پ.ن از دیشب دارم آهنگ سریال خط قرمزو گوش میدم...عالمی بود واسه خودش
عالی مینویسی..
حیف نرسیدم همشو بخونم
مرسی مرسی.من واقعا خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.بازم به من و فندی سر بزنید
سلام مری خودم چطوری خیلی زیبا مینویسی هه هه هه هه به وب منم سر بزن خوشحال میشوم مری جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان
سپید تویی؟لااقل اول اسمتو مینوشتی بعد منو به وبلاگت دعوت میکردی.بلا کی وقت کردی نظر بذاری؟خوبه دیشب با هم بودیم
یعنی فندق کچله یا نه آخرش؟!!
با خنده کاشتی به دل خلق٬ "کاش ها"
با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها
هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش
آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها
گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!
معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها
ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟
دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟!
از بس به ماه چشم تو پر میکشم٬ شبی
آخر پلنگ می شوم از این تلاشها